شورة در لغت نامه دهخدا - جدول یاب

شورة در لغت نامه دهخدا

لغت نامه دهخدا

شوره. [رَ] (ع اِ) درون چیزی و برون آن. (منتهی الارب). اندرون و بیرون. (ناظم الاطباء). مخبر و منظر. (اقرب الموارد). || جای شهد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کندوی زنبور عسل. (ناظم الاطباء). || هیأت و لباس. یقال: انه لحسن الصوره و الشوره؛ ای الهیئه و اللباس. (منتهی الارب)، یعنی او خوش هیأت و خوش لباس است. شکل و هیأت. (ناظم الاطباء). || (اِمص) خوبی و نیکوئی. || فربهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || آراستگی. (منتهی الارب). آراستگی و زینت. (ناظم الاطباء). || (ص) شتر ماده ٔ فربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

شوره. [ش َ رَ] (ع اِمص) خجلت و شرمندگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خجلت. شیار. (از اقرب الموارد). و رجوع به شیار شود.

شوره. [شو / ش َ رَ] (ع اِ) منظر و تماشاگاه و هر جائی که در آنجا چیزی دیده شود. (ناظم الاطباء).

شوره. [ش َ رَ] (ع اِ) صمغالاسرار. نام درختی است که در سواحل دریای حجاز روید و شبیه به درخت غار است و میوه ٔ آن سبزرنگ و به بلاذر ماند. (از ترجمه ٔ ابن البیطار لکلرک ج 2 ص 352 مفردات عربی ابن البیطار ص 74).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر