معنی شهرستانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شهرستانی. [ش َ رَ / رِ نی ی] (اِخ) ابوالفتح محمدبن ابوالقاسم عبدالکریم. فقیه و متکلم و عالم ادیان، از دانشمندان اشعری، متولد در شهرستان یا شهرستانه ٔ خراسان. متولد سال 479 و متوفی در 548 هَ. ق. وی نزد ابوالمظفر خوافی قاضی طوس و ابونصر قشیری و ابوالقاسم سلمان بن ناصر انصاری و ابوالحسن علی بن احمد مدینی علم آموخت و در بحث و مناظره و وعظ و تذکیر از مشاهیر عهد گردید.مدتی در خوارزم بسر برد و سه سال در بغداد زیست. پس از بازگشت از بغداد باقی عمر را در خراسان گذرانید و مدتی ملازم مجدالدین ابوالقاسم علی نقیب سادات ترمذبود و دو کتاب خود «الملل و النحل » و المصارعه را بنام او تألیف کرد و سپس بخدمت سلطان سنجر پیوست و آنگاه به مولد خود شهرستان رفت و همانجا بود تا درگذشت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 918، غزالی نامه ص 277، عیون الاخبار ج 2 ص 20 و 136، ضحی الاسلام احمد امین، خاندان نوبختی عباس اقبال، کلام شبلی، تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون، روضات الجنات خوانساری ص 725 و معجم المطبوعات العربیه ج 3 ص 1153 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر