معنی شماعی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شماعی. [ش َم ْ ما] (حامص) عمل و شغل شماع. (یادداشت مؤلف). حرفه ٔ شمعسازی. شمعریزی. || (اِ مرکب) دکان شمعریز. کارخانه ٔ شماع. دکان شماع. (یادداشت مؤلف). دکان یا جایی که در آن به تهیه و ریختن شمع پردازند:
عاشق خوبان بود غافل ز معشوق آفرین
نیست از دکان شماعی خبر پروانه را.
سعید اشرف (ازآنندراج).
|| (ص نسبی) شماع. (آنندراج). کسی که شمع ریزد فارسیان اکثر یای حطی در آخر صیغه ٔ اسم فاعل زیاد کنند. (غیاث): باب دوم - در ذکر جماعتی که تابع و تابین فراش باشیان میباشند، بدین موجب است: خیمه دوز، لندره دوز، چراغچی، شماعی، فراش، صندوقساز. (تذکرهالملوک ص 31).

فرهنگ فارسی هوشیار

سپندار گر سپندار ساز شماله ساز

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر