معنی شطارت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شطارت. [ش َ رَ] (ع مص) در بدی و دزدی دوردرشدن. (مجمل اللغه). || شوخ و بی باک شدن. (فرهنگ فارسی معین). || (اِمص) رندی. (یادداشت مؤلف). شوخی. بی باکی. چالاکی. زرنگی. (فرهنگ فارسی معین): این اضحوکه را در خدمت سلطان باز گفتند از مکیدت و شطارت شار تبسم کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 346). از سر شطارت و لوثت طبع حرکات نامتناسب می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 340). رجوع به شطاره شود.

فرهنگ معین

(مص ل.) شوخ و بی باک شدن، (اِمص.) شوخی، بی باکی، چالاکی، زرنگی، ترک موافقت مردمان به سبب خباثت و لئامت. [خوانش: (شَ رَ) [ع. شطاره]]

فرهنگ عمید

شوخی، بی‌باکی، چالاکی،
گستاخی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌باکی، شوخی، گستاخی، زیرکی، خباثت

فرهنگ فارسی هوشیار

شوخ و بی باک شدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر