معنی شبگیری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شبگیری.[ش َ] (ص نسبی) منسوب به شبگیر. سحری:
گر کنی در جهان به شبگیری
دو سلام و چهار تکبیری.
سنایی.
زان دعای شبانه شبگیری
ترسم افتد بدین هدف تیری.
نظامی.
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی.
حافظ.
- باد شبگیری، باد سحری:
گل زرد و گل خیری و بید و باد شبگیری
ز فردوس آمدندامروز سبحان الذی اسری.
منوچهری.
داده نقاش باد شبگیری
آب را حلقه های زنجیری.
نظامی.
شاه از آن نوبهار شبگیری
خواست بویی چو باد شبگیری.
نظامی.
الا ای باد شبگیری بگو آن ماه مجلس را
تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران.
سعدی.
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم.
حافظ.

فرهنگ معین

(~.) (حامص.) شب زنده داری.

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌خوابی، بیداری، شب‌زنده‌داری، یقظه

فرهنگ فارسی هوشیار

شب زنده داری شب بیداری بیخوابی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر