معنی شبم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
شبم. [ش َ] (ع مص) چوب پتفوزبند را در دهان بزغاله کردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
شبم. [ش َ ب َ] (ع اِ) سرما. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || (ص) ماءشَبَم، آب سرد. (از منتهی الارب). || آنکه احساس سردی کند از گرسنگی و یا بدون آن. (ناظم الاطباء). سرمازده با گرسنگی یا عام است. (منتهی الارب).
شبم. [ش َ ب َ] (ع مص) سرد شدن. (منتهی الارب).
شبم. [ش ِب ْ ب َ] (ع اِ) چوب پتفوزبندِ بزغاله. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به شبام شود.
شبم. [ش َ ب َ] (ع ص) سرد. مطر شَبِم، یعنی باران سرد. (از ذیل اقرب الموارد). غداه شَبِم، روز سرد. (از اقرب الموارد). || (اِ) سلاح. (ازذیل اقرب الموارد) (از متن اللغه). || سم. (از ذیل اقرب الموارد). زهر بدان جهت که سرد کند. (منتهی الارب). || موت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرگ. || سرمازده با گرسنگی یا عام است. (منتهی الارب). || سرما. (از اقرب الموارد). || گرسنگی. (از اقرب الموارد).
سردشدن، سرما سرمازده، گرسنگی -3 زهر