معنی شاگردی کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شاگردی کردن. [گ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) در خدمت استاد بودن فراگرفتن فضل و دانش را. تتلمذ کردن:
شاگردی روزگار کردم بسیار
در دور زمان هنوز استاد نیم.
خیام.
|| به خدمت در نزد کسی ایستادن. در خدمت صنعتگری استاد کار کردن و کار آموختن. || وردستی استاد کار کردن خاصه در دیوان رسالت: مدتی دیگر شاگردی کند تا مهذب تر گردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 373). مدتی دراز بکشمیر رفته بود و شاگردی کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413). مدتی دراز شاگردی وزیری چون احمد حسن کرده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397). گفت خدا مرا فرستاد تا شاگردی تو کنم. (قصص الانبیاء ص 124).شاگردی کن کنون که استاد نه ای. (مقامات حریری). || در درجه ای فروتر از استاد و صاحب کار یا متصدی عمل، شغل گذراندن. || خادمی کردن و غلامی کردن. خدمتکاری کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر