معنی شاه کاسه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شاه کاسه. [س َ /س ِ] (اِ مرکب) کاسه ٔ کلان. (بهار عجم):
پیاله از سر فغفور میزند تیغش
که باده میخورد از شاه کاسه حوصله دار.
شفیع.
ز خلق چشم طمع ننگ پادشاهان است
بشاه کاسه گدایی نمیتوان کردن.
تأثیر (از بهار عجم).

فرهنگ عمید

کاسۀ بزرگ،

فرهنگ فارسی هوشیار

کاسه کلان کاسه بزرگ.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر