معنی شامه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
شامه. [م َ / م ِ] (اِ) مقنعه باشد که آن را زنان بر سر اندازند و آن را سرپوشه و دامنی نیز گویند. (فرهنگ حهانگیری). مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر کنند. (برهان قاطع). قسمی از چارقد بوده است در قدیم و نظام قاری آن را در دیوان البسه ٔ خود استعمال کرده و شاید وجه تسمیه ٔ این بود که پارچه ٔ آن را از ملک شام می آوردند یا در شام (شب) سر میکردند. (فرهنگ نظام). جامه ٔ مقنعه و روپاکی باشد که آن بچارقد و دستمال معروف است و آن را سرپوشه نیز گویند زیرا که سر را بدان پوشند. (آنندراج) (انجمن آرا) مقنعه. چارقد. (نظام قاری ص 201). نقاب و حجاب. || خداوند و صاحب. || طعام شام و عشا. || هر چیز نهفته. || هر چیز سیاه. || چشم بند و کلاه باز. || شاهین. || تاریکی. || جا و مکان. || کرسی و تخت. || مشط و شانه. || آرنج و مرفق. (ناظم الاطباء). || معانی منقول از ناظم الاطباء از اشتنگاس نقل شده است و منحصر است و در مآخذ دیگر یافت نشد.
شامه. [م َ] (اِ) غشاءنازک. (لغات فرهنگستان) (فرهنگ فرانسه نفیسی). شامه یا پوسته: اطراف یاخته را پرده ٔ نازک و محکمی فرامیگیرد که محلولهای بلورین میتوانند از خلال آن نفوذ کنند و گاهی ممکن است ضخامت این پرده زیاد شود و نفوذناپذیر گردد جنس شامه یاخته های گیاهی از مواد گلوسیدی است که بواسطه ٔ بهم پیوستن ملکولهای بی شمار به حالت گلوئیدی درآمده است. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 25).
- شامه ٔ سلولی، سلولهای حیوانی از چهار قسمت: سیتوپلاسم و سانتروزوم و هسته و چهارمی شامه ٔ سلولی از غلظت طبقه ٔ بیرونی سیتوپلاسم نتیجه گشته است. پوسته ٔ بسیار نازکی است که ضخامت آن از یک میکرون کمتر باشد. (از جانورشناسی عمومی ص 16).
- شامه گشنیدن، در اغلب تخمها موقعی که اسپرماتوزوئیدی با سیتوپلاسم تماس پیدا کرد شامه ٔ مخصوصی که قبلاً وجود نداشت ظاهر میگردد که آن را بنام شامه گشنیدن خوانند. (از جانورشناسی عمومی ج 1 ص 42).
شامه. [م ِ] (اِخ) دهی از دهستان طبس بخش درمیان شهرستان بیرجند. دارای 40 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن شلغم و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
روسری، دستمال، پرده نازکی که روی برخی اعضای داخلی بدن مانند کلیه، شش و... قرار دارد. [خوانش: (مَ یا مِ) (اِ.)]
(مِّ) [ع. شامه] (اِ.) یکی از حواس پنجگانه که بوی ها را درک می کند.
(زیستشناسی) پردۀ نازک، غشا،
[قدیمی] روسری زنان، دستمال، روپاک، چارقد،
از حواس پنجگانۀ انسان که بوها را درک میکند و عضو آن بینی است، بویایی،
بویایی
قوه ای است در دماغ که از راه بینی بو را ادراک میکند، بینی، شم ادراک بویها روسری زنان، چارقد
شامَّه، حسّ بویائی- قوّه شمّ و بو کردن،
شامَه (شآمَت)، (شَؤُمَ- یَشْؤُمُ) شوم گشتن- بدبختی آوردن- شومی- بد یُمنی- نکبت- بدبختی
شامَه، خال- (جمع: شام- شامات)