معنی سیچیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سیچیدن. [دَ] (مص) (از: سیچ، سیج + یدن، پسوند مصدری) پهلوی «سچیدن » استاد هنینگ پس از ذکر «پسیچیدن » و ارتباط آن با سغدی «پتس یچ - پتسچ از پتی ساچایا» گوید: لازم است یادآور شویم «سیچیدن » از تحلیل غلط تلفظ خطای بسیچ «بیسچ » ناشی شده و در حقیقت وجود نداشته. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). مهیا ساختن. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج):
تو بی رنج را رنج منمای هیچ
همه مردی و داد دادن بسیچ.
فردوسی.
بزودی بر این کار کردن بسیچ
نباید درنگ اندر این کار هیچ.
فردوسی.
رجوع به سیجیدن شود.

فرهنگ معین

(دَ) (مص ل.) نک بسیجیدن.

فرهنگ عمید

بسیچیدن، بسیجیدن، مهیا ساختن، تهیه دیدن،
نظم‌وترتیب دادن، سامان دادن،

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) بسیجیدن. توضیح استاد هنینگ پس از ذکر پسیچیدن و ارتباط آن با سغذی گوید: لازم است یاد آور شویم که سیچیدن از تحلیل غلط تلفظ خطای بسیچ ناشی شده و درحقیقت هرگز وجود نداشته است (رجوع کنید برهان مصحح م معین: سیچیدن) مع هذا استعمال شده: نیاید به کار من این کار جنگ کجا سوسه سیجد بجنگ پلنگ. (فردوسی) انتساب این بیت بفردوسی مشکوک است. فردوسی بسیچیدن و مشتقات آن را به همین صورت آورده منتهی ولف در فهرست خود سیچیدن را اصل و ب را زاید پنداشته و مشتقات این مصدر را هم ذیل سیچیدن و هم بسیچیدن نقل کرده است. امیر خسرو سیچ (از همین ریشه (را به کار برده.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر