معنی سیمی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سیمی. (ص نسبی) منسوب و متعلق بسیم. (ناظم الاطباء). ساخته از سیم. || نقره گین. سیمین. (ناظم الاطباء).

سیمی. (اِخ) مولانا سیمی از ولایت نیشابور بود و فضل بسیار داشت و در شعر و معما و انشاء، اهل این فنون که در عصر او بودند او را مسلم میداشتند و مشهور است که در یک روز دوهزار بیت گفته و نوشته و جهت سجع مهر خود این بیت را گفته و فرموده تا حکاک نقش کرده:
یک روز به مدح شاه پاکیزه سرشت
سیمی دوهزار بیت گفت و بنوشت
اما غیر از این بیت شعر او در میان مردم کم است. به اسم نجم این معما از اوست:
نمی گنجد ز شادی غنچه در پوست
چوسیمی نسبتش با آن دهان کرد.
(مجالس النفایس صص 16- 17).
رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون از سعدی تا جامی ترجمه ٔ علی اصغر حکمت صص 549- 550 و تذکره ٔ دولتشاه سمرقندی ص 412 شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به سیم نقره یی سیمین از نقره ساخته، آن چه از سیم سازند مفتولی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر