معنی سپهری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سپهری. [س ِ پ ِ] (ص نسبی) نسبت است به سپهر. رجوع به سپهر شود.

سپهری. [س ِ پ ِ] (اِخ) از زواره ٔاردستان و در اصفهان بسر میبرده، گویند اشعار بسیاری در مقوله ٔ گفتار و کمال فضیلت نیز داشته و سالک طریقه ٔ صوفیه بود. پاره ای تحقیقات در مثنویات کرده. حال شعری از او در میان نیست مگر این شعر:
ز عمر خضر فزون است عشقبازان را
اگر ز عمر شمارند روز هجران را.
(از آتشکده ٔ آذر ص 182).
مجمع الخواص وی را سپهری زوارجی ثبت کرده و نویسد و گوید: بد آدمی نیست. طبعش خیلی ملایم است و این ابیات از اوست:
ندانم آنکه بدرگاه کعبه روی نهاد
بعذرخواهی آن خاک آستانه چه کرد.
جمال شاهدمعنی بغیر صورت او نیست
چو روی گل که بغیر از نقاب هیچ نباشد.
شرمنده ٔ دلم که طلب میکند ز من
مهر و محبتی که ز آب و گل تو نیست.
(از مجمع الخواص ص 246).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر