معنی سوسن بوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سوسن بوی. [سو سَم ْ] (ص مرکب) آنکه بوی سوسن دهد. ببوی سوسن. که بوی او چون سوسن بود. خوشبو:
ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
گر نگه کردی بسوی من نبودی سوی من.
خاقانی.
چون چنان دید ترک توسن خوی
راه دادش بسرو سوسن بوی.
نظامی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر