معنی سواک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سواک. [س َ] (مص) رفتار نرم. (غیاث). رفتار نرم و آهسته. (ناظم الاطباء). || برابر در این صورت مرکب از لفظ سَوا به معنی برابر است و کاف خطاب. (غیاث).

سواک. [س َ] (ع مص) مسواک کردن. (ناظم الاطباء). || بد رفتن از ناتوانی و نرم دست رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

سواک. [س ُ] (اِ) زردی باشد که بر روی غله زار نشیند و غله ضائع کند. (برهان). زردی کشت. (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری).

سواک. [س ِ] (ع اِ) چوب دندان مال. مسواک. (منتهی الارب). مسواک است و آن چوبی باشد که در وقت نماز کردن و غیر آن بر درزدندانها مالند. (برهان). مسواک. (غیاث) (دهار) (مهذب الاسماء). ج، سُوُک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(س) [ع.] (اِ.) مسواک.

فرهنگ عمید

چوبی که به دندان‌ها بمالند و با آن دندان‌ها را پاک کنند، مسواک،

گویش مازندرانی

وسیله نمونه برداری برنج و غلات از کیسه

فرهنگ فارسی هوشیار

دندان مال رفان (مسواک) (اسم) چوب دندان مال مسواک.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر