معنی سمه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سمه. [س ِ م َ / م ِ] (اِ) به معنی سمر باشد که دست افزار جولاهگان است، و آن جاروب مانندی باشد که بدان آهار بر روی تاره ٔ جامه کشند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آبگیر کوچک که جولاهان دارند و در مؤید به معنی ماله ٔ آهار و لیف جولاهان که بدان آهار بر کار باشد. (فرهنگ رشیدی). ماله ٔ جولاهان باشد از لیف و جامه را بدان آهار دهند. (صحاح الفرس). || رنگ آب را گویند و آن چیزی باشد سبز که در روی آبهای ایستاده بهم رسد. (برهان) (آنندراج). سبزی که در آب روید و جامه ٔ غوک گویند و لهذا او را بزغه نیز گویند، زیرا که بزغ یعنی غوک در آن پنهان شود و به عربی عرمض گویند و بعضی سمر گفته اند ظاهراً مصحف سمه. (فرهنگ رشیدی). زنگ آب یعنی چیزی سبز که بر روی آبهای ایستاده و راکد بهم رسد. (ناظم الاطباء). || چوبی باشد بقدر یک وجب و سری پهن دارد و جولاهگان کرباس بنورد پیچیده را بدان مالش دهند تا هموار شود. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء).چوبی که بقدر یک دو دست و سر پهن دارد و کرباس که بر نورد پیچیده باشند بدان مالند. (فرهنگ رشیدی). || (ص) پوشیده و پنهان. (برهان) (غیاث) (آنندراج). مخفی. پنهان. نهفته. پوشیده. (ناظم الاطباء).

سمه. [س ِ م َ] (ع مص) داغ کردن و نشان کردن. ج، سمات. (برهان). داغ کردن. (تاج المصادر بیهقی). نشان کردن و داغ نمودن. (منتهی الارب).

سمه. [س ِم ْ م َ] (ع اِ) کون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

دست‌افزاری شبیه جارو که با آن به پارچه آهار می‌زنند،

گویش مازندرانی

سنبه

فرهنگ فارسی هوشیار

خوان از برگ خرما که زیر خرمابن پهن کنند تا خرمای رسیده بر آن فتد، خویشاوندی، رشته ی گوش ماهی، پیه خرما چمن انگلیسی از گیاهان ‎ (مصدر) ملازم راهی گردیدن، براستی و میانه راه رفتن، (اسم) راه (راست) جمع: سموت، روش نیکو، قصد آهنگ، صورت هیئت، طرف جانب: سمت راست. (اسم) گیاهی است از تیره گندمیان چمن انگلیسی نسیل.

فرهنگ فارسی آزاد

سِمَه (سِمَت)، نشانه- علامت- در فارسی بمعنای عنوان و مقام نیز مصطلح می باشد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر