معنی سمرقندی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سمرقندی. [س َ م َق َ] (ص نسبی) منسوب به سمرقند. از اهالی سمرقند.

سمرقندی. [س َ م َ ق َ] (اِخ) ابوالقاسم بن بکر اللیثی، از علمای نیمه ٔ دوم قرن 7 هجری است. او راست: 1- حاشیه ٔ ابی القاسم اللیثی السمرقندی علی الطول. 2- الرساله السمرقندیه و آن رساله ای است در استعارات و در بیان. 3- شرح بر رساله الوضعیه مستخلص الحقائق شرح کنیز الدقائق. (از معجم المطبوعات).

سمرقندی. [س َ م َ ق َ] (اِخ) شمس الدین محمدبن اشرف الحسینی. بسال 690 هَ. ق. درگذشته است. او راست: 1- آداب سمرقندی در بحث و مناظره.2- قسطاس المیزان در منطق. (از معجم المطبوعات).

سمرقندی. [س َ م َ ق َ] (اِخ) نجیب الدین ابوحامد محمدبن علی بن عمر السمرقندی. طبیبی فاضل بود. او راست: کتب و تصانیف متعدد منجمله کتاب اغذیه و کتاب الالباب و العلامات در طب وی بسال 916 هَ. ق. درگذشته است. (از معجم المطبوعات).

سمرقندی. [س َ م َ ق َ] (اِخ) ملقب به ابواللیث (375 هَ. ق.). نصربن محمدبن احمدبن ابراهیم فقیه سمرقندی مشهور به امام الهدای. او راست: 1- بستان العارفین (او) کتاب البستان. 2- تنبیه الغافلین. 3- قره العیون و مفرح القلب المحزون. (از معجم المطبوعات).

فرهنگ فارسی هوشیار

منسوب به سمرقند از مردم سمرقند اهل سمرقند، آنچه در سمرقند سازند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر