معنی سمان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سمان. [س َ] (اِ) مخفف آسمان. (از برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). || نام روز بیست و هفتم بود از هر ماه شمسی. (برهان) (غیاث) (جهانگیری) (آنندراج). || مرغ سلوی و آنرا کرک نیزگویند. (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی):
باران و برف بارد بر ما کنون ز ابر
چون بر بنی سرائیل از آسمان سمان.
لامعی گرگانی (از آنندراج).
رجوع به سمانه و سمانی شود.

سمان. [س َم ْ ما] (ع ص) روغن گاو فروش. (ملخص اللغات). آنکه روغن گاو فروشد. (مهذب الاسماء). روغن فروش. || (اِ) رنگهاست که بدان آرایند. (منتهی الارب) (آنندراج). یک نوع رنگی که بدان آرایش کنند. || یک نوع گیاه. (از ناظم الاطباء).

سمان. [س ِ] (ع ص، اِ) ج ِ سمین، که فربه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی).

سمان. [س ِ] (اِخ) نام شهری و مدینه ای باشد. (برهان): و چون از نهب و قتل فارغ شدندبناحیت کنکرت و حدود سمان رفت. (جهانگشای جوینی).

سمان. [س َم ْ ما] (اِخ) ازهربن سعد. رجوع به همین کلمه شود.

سمان. [س َم ْ ما] (اِخ) (1118- 1172 هَ. ق.). سعیدبن محمدبن احمدسمان از مردم دمشق است. او راست: «الروض النافح فیحاورد علی الفتح من المدائح » که به اتمام آن توفیق نیافت. دیوان شعری موسوم به «منائح الافکار» و نیز «مغنی » را در نحو بنظم درآورده و بر کامل مبرد حاشیه نوشته است. بدمشق درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 373).

فرهنگ عمید

آسمان
روز بیست‌وهفتم از هر ماه خورشیدی، آسمان روز،

سمانه٢

روغن‌فروش، روغن‌گر، روغن‌کار،

گویش مازندرانی

مرز سامان

فرهنگ فارسی هوشیار

مخفف آسمان

فرهنگ فارسی آزاد

سَمّان، روغن فروش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری