معنی سلعت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(س عَ) [ع. سلعه] (اِ.) متاع، کالای تجارت.

سر - شکستگی هر مقدار که باشد؛ جمع سلعات، سلاع، آن که پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر. [خوانش: (سَ عَ) [ع. سلعه] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) سرشکستگی هر مقدار که باشد جمع: سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر. (اسم) متاع و اسباب کالای تجاری جمع: سلع، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید جمع: سلع.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر