معنی سفیدک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سفیدک. [س َ / س ِ دَ] (اِ) کره. کرج. کپک. قسمی از آفت درخت. قسمی از آفت رز. (یادداشت مؤلف). || سپیدی زائد که بر جامه نیک ناشسته و نان مانده و امثال آن پیدا آید و با زدن صرف شود. (یادداشت مؤلف).
نوعی بیماری قارچی که در آغاز لکه های کوچک سفیدی به طور پراکنده روی برگ به وجود می آید و تدریجاً تمام برگ و گاه سطح ساقه گیاه را می پوشاند، دانه های بسیار ریز سفیدی که بر روی چیزی ظاهر می شود. [خوانش: (س دَ) (اِ.)]
از آفتهای قارچی که در گیاههای جالیزی مانند خیار و خربزه و طالبی و درختان میوهدار مانند هلو و انگور تولید میشود و خسارت بسیار وارد میسازد،
سفیدک، نوعی کنه ی سفید، افراد بور و سفید رو
نوعی ماهی سوف