معنی سست تن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سست تن. [س ُ ت َ] (ص مرکب) بی حال. بی رمق. بی جان:
تشنگی بادیه برده بلب دجله فتاد
سست تن مانده و از سست تنی سخت غمی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 928).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.