معنی سر زبان بودن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سر زبان بودن. [س َ رِ زَ دَ] (مص مرکب) مشهور و معروف بودن. بنام بودن.
- بر سر زبان بودن کسی، کنایه است از به یاد مردم بودن. ذکر او در افواه بودن:
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی.
سعدی (کلیات چ فروغی ص 347).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.