معنی سر خوردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سر خوردن. [س ُ خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب) لغزیدن. از سطحی مایل بشیب نشسته و بزیر لغزیدن.
سر خوردن. [س َ خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب) باعث مردن کسان خود شدن. به شآمت و شومی باعث مرگ کسان نزدیک شدن. (یادداشت مؤلف). || مأیوس شدن از کاری. سیر آمدن از آن. بی رغبت شدن. (یادداشت مؤلف).
(~. دَ) (مص ل.) (عا.) دلزده شدن، ناامید شدن.
(مصدر) دل زده شدن بر اثر شکست. (مصدر) لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب.