معنی سرگرای در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سرگرای. [س َ گ َ / گ ِ] (نف مرکب) آنکه سرش بگردد. (آنندراج). || مجازاً سرکوب کننده. نابودکننده. آنچه قصد کوفتن یا انداختن سر کند:
چو من گرزه ٔ سرگرای آورم
سرانشان همه زیر پای آورم.
فردوسی.
رجوع به گرای شود.
بی قرار، نافرمان. [خوانش: (~. گَ) (ص فا.)]
سرگراینده، سرپیچیکننده، سرکش، نافرمان،
بیقرار، بیآرام،
(صفت) نافرمان عاصی سرکش، بیقراری بی آرامی، قصد کردن.