معنی سرکج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سرکج. [س َ ک َ] (ص مرکب) آنچه سر آن کج و به یک سو باشد. || پارچه ای که یک سوی آن پهن تر از سوی دیگر بود. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ عمید

چیزی که سرش خمیده باشد،
ویژگی فرش یا هرچیز دیگر که یک بر آن کوتاه‌تر از بر دیگر باشد،

فرهنگ فارسی هوشیار

چوبی که سرش خمیده باشد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر