معنی سرمست شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سرمست شدن. [س َ م َ ش ُ دَ] (مص مرکب) مست گشتن:
چو سرمست شد نوذر شهریار
به پرده درون رفت دل کینه دار.
فردوسی.
در آینه عنایت صیقل شناخته
زوقبله کرده و شده سرمست و مستهام.
خاقانی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
سرخوش شدن، نشئه شدن، کیفور شدن، ملنگ شدن، شادمان گشتن، پرنشاط شدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.