معنی سرشوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سرشوی. [س َ] (نف مرکب، اِ مرکب) آنکه سر را بشوید. شوینده ٔ سر. || سرتراش. (برهان) (رشیدی) (انجمن آرا):
خاک بر سر شاعری را کاشکی
بودمی سرشوی یا نه پای باف.
شمس فخری (از انجمن آرا).
|| حجام. (برهان) (انجمن آرا). || نوعی از گِل که بدان سر شویند و گِل سرشوی گویند. (برهان) (آنندراج).

فرهنگ عمید

شویندۀ سر، کسی که سر دیگری را بشوید،
(اسم) نوعی گل سفید شبیه صابون که با آن سروتن را می‌شویند، گل سرشویی،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر