سرسخت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سرسخت. [س َ س َ] (ص مرکب) پرطاقت.پرتوان. آنکه مصیبت را خواه و ناخواه تحمل کند. آنکه در بلاها و مصائب پایداری داشته باشد. || سخت مستبد برأی. که تسلیم به رأی دیگران نشود. || بی احتیاط. بی پروا. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ معین
لجوج، پرطاقت. [خوانش: (~. سَ) (ص مر.)]
فرهنگ عمید
جانسخت، پرطاقت،
لجوج،
مترادف و متضاد زبان فارسی
لجوج، کلهشق، خیرهسر، مقاوم، پرطاقت، پایدار، پرکار، پرتوان، پرطاقت، سختکوش، بیباک، بیپرده، بیاحتیاط
فرهنگ فارسی هوشیار
پرتوان، پر طاقت
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.