معنی سرد باد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سرد باد. [س َ] (اِ مرکب) آه سرد. ناله ٔ سرد:
همان شهر ایرانش آمد بیاد
همی برکشید از جگر سرد باد.
فردوسی.
چو گفتار موبد بیاد آمدش
ز دل بر یکی سرد باد آمدش.
فردوسی.
چو از پندهای تو یاد آورم
همی از جگر سرد باد آورم.
فردوسی.
برآرم سرد بادی زین دل ریش
نمایم باد را حال دل خویش.
(ویس و رامین).
همه شهر با گریه و سرد باد
خروشان گرفته قبای قباد.
اسدی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر