معنی سربازی کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سربازی کردن. [س َ ک َ دَ] (مص مرکب) فداکاری کردن:
که سربازی کنیم و جان فشانیم
مگر کاحوال صورت بازدانیم.
نظامی.
|| خدمت نظام وظیفه کردن. خدمت سربازی کردن.
مترادف و متضاد زبان فارسی
خدمت کردن، خدمت وظیفه انجام دادن، جانفشانی کردن، جانبازی کردن، سر باختن، فداکاری کردن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.