معنی سربار شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

مترادف و متضاد زبان فارسی

مزاحم‌شدن، زحمت دادن، طفیلی شدن، تلپ شدن، تحمیل شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) مخارج خود را بگردن دیگری انداختن، موجب زحمت دیگران گردیدن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر