معنی سرائیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سرائیدن. [س َ دَ] (مص) نغمه. (غیاث). نغمه کردن و سرود گفتن. (آنندراج). ترنم. (مجمل اللغه) (دهار). تغنیه. (مجمل اللغه). تغنی. (مجمل اللغه) (المصادرزوزنی). معروف است و در کلیسای قدیم قسمتی از عبادات الهیه محسوب بود و در تمام اوقات نماینده ٔ شادی و خوشحالی بوده و هست. (قاموس کتاب مقدس):
همانگاه طنبور در بر گرفت
سرائیدن از کام دل درگرفت.
فردوسی.
بدو گفت اکنون که چندین سخن
سرائید برنا و مرد کهن.
فردوسی.
الا تا درآیند طوطی و شارک
الا تا سرایند قمری و ساری.
زینتی.
چون سرائیدن بلبل که خوش آمد در باغ
لیکن آن سوز ندارد که بود در قفسی.
سعدی.
رجوع به سراییدن شود.
|| خواندن:
بینی آن رود نوازیدن با چندین کبر
بینی آن شعر سرائیدن با چندین ناز.
فرخی.
|| مدح کردن:
خواهم که بدانم که مر این بی خردان را
طاعت ز چه معنی و ز بهر چه سرائید.
ناصرخسرو.
رجوع به سراییدن شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

نغمه کردن و سرود گفتن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر