معنی سرآسیمه گشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سرآسیمه گشتن. [س َ م َ / م ِ گ َ ت َ] (مص مرکب) سرآسیمه شدن. پریشان شدن. آشفته شدن:
چنان لشکر گشن و چندان سوار
سرآسیمه گشتند از کارزار.
فردوسی.
عطار بدین کوی سرآسیمه همی گشت
تا نفی شد و از ره اثبات برآمد.
عطار.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر