معنی سد اسکندر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سد اسکندر. [س َدْ دِ اِ ک َ دَ] (اِخ) به این سد، سد یأجوج و مأجوج و سد ذوالقرنین نیز گویند.داستان آن چنین است: چون اسکندر به حد مشرق رسید راه گذر میان دو کوه بود و ذوالقرنین با ایشان نیکویی کرد، مردم آن جا قصد خویش بگفتند که یأجوج و مأجوج بزمین ما فساد میکنند و ما با ایشان برنمیآئیم، قوله تعالی: یا ذاالقرنین اِن ّ یأجوج و مأجوج مفسدون فی الارض. (قرآن 94/18). و گفتند ما خراج بدهیم ترا تامیان ما و ایشان سدی بکنی که ایشان نیز پیش ما نیایند. ذوالقرنین گفت خدای تعالی مملکت مشرق و مغرب بمن داده است و مرا خود ساختن این سد به از همه مملکت دنیا و هدیه ٔ شماست. بفرمود ذوالقرنین که آهن بیارید و چنانکه خشت میان دو کوه مینهادند میان دو کوه بگرفت و به آهن میان آن تا سر برآوردند، پس بفرمود که هم چندین که آهنست روی بیارید، بیاوردند و بفرمود تا کوره ها بساختند و میگداختند از یکسو روی و از یکسو آهن هر دو سرد شد و بیکدیگر در شد و سخت شد و از این کوه تا بدان کوه استوار شد، و بگرفت و یأجوج و مأجوج از آن سو بماند و آن مسلمانان از ایشان برستند. ذوالقرنین گفت این نه بقوت من بود که این برحمت خدای تعالی بود. (از قصص الانبیاء صص 327- 330). رجوع به ذوالقرنین و اسکندر در همین لغت نامه شود:
بیلفنج ملک سکندر کنون
که جانب در این سد اسکندریست.
ناصرخسرو.
خبر داشت کآن سد اسکندریست
نمودار فالش بلنداختریست.
نظامی.
هر چه هستند سد راه خودند
سد اسکندری من این دیدم.
عطار.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر