سخنران در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سخنران. [س ُ خ َ] (نف مرکب) شاعر و راوی. (آنندراج):
ور مرا آینه در شانه ٔ دست آید من
نقش عنقای سخنران بخراسان یابم.
خاقانی.
|| خطیب.
فرهنگ معین
(~.) (ص فا.) سخن راننده، ناطق، خطیب.
فرهنگ عمید
کسی که در انجمنی یا برای جمعی سخنرانی کند، سخنراننده، زبانآور، ناطق، خطیب،
حل جدول
نطاق
خطیب
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) سخن راننده.
پیشنهادات کاربران
زبان ران
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.