معنی سحو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سحو. [س َح ْوْ] (ع مص) سِحا بر نامه بستن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || خراشیدن گل به بیل و خاک و گل به کندن. (المصادر زوزنی). به بیل گل از زمین فرارندیدن. || رندیدن کاغذ. (تاج المصادر بیهقی). رندیدن و مهر کردن نامه. (المصادر زوزنی). بهمه ٔ معانی رجوع به سحی شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.