معنی ستایش کنان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ستایش کنان. [س ِ ی ِ ک ُ] (ق مرکب) در حال ستایش:
چو از خواب گودرز بیدار شد
ستایش کنان پیش دادار شد.
فردوسی.
چو بر آستان ملک سر نهاد
ستایش کنان دست بر سر نهاد.
سعدی.
رجوع به ستایش کردن شود.

فرهنگ عمید

در حال ستودن و مدح کردن،
(صفت) ستایش‌کننده،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر