معنی سبو شکستن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سبو شکستن. [س َ ش ِ ک َ ت َ] (مص مرکب) کنایه از نومید شدن و ناامید گردیدن. (برهان) (انجمن آرا):
نوح درین بحر سپر بفکند
خضر در این چشمه سبو بشکند.
نظامی.
رجوع به سبو شود.
|| شراب ریختن و منع شراب کردن. (برهان) (آنندراج).
فرهنگ معین
نومید شدن، اظهار عجز کردن. [خوانش: (سَ. ش کَ تَ) (مص ل.)]
فرهنگ فارسی هوشیار
شکستن کوزه سفالین، نومید شدن ناامید گشتن، شراب را ریختن، منع شراب کردن.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.