معنی سانح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سانح. [ن ِ] (ع ص، اِ) صیدی که از جانب دست چپ بطرف دست راست تیرانداز درآید و این طور صید را مبارک دانند و بارح را که ضد این است شوم گویند. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج): العرب تتیمن بالسانح و تتشأم بالبارح و منه مثل: من لی بالسانح بعد البارح، ای بالمبارک بعد الشوم. (منتهی الارب): و در انتظار سانح و بارح و نازح وسارح ماند. (سندبادنامه ص 259). || چیزی که ظاهر شود کسی را. (غیاث). || هر چیز که ظاهر شود کسی را از خیر و شر. ج، سوانح. (از آنندراج): هیچ واقعه نباشد از خیر و شر که سانح گردد. (تاریخ بیهق ص 8). راه انقباض و بیگانگی مسدودباید داشت و هر آنچه سانح شود و حاجت افتد از انواع مقدورات التماس کردن. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 61).

فرهنگ معین

واقعه (اعم از خیر و شر) جمع سوانح، انسان یا جانوری که از سمت راست شخص برآید. مق بارح. (?~سانحه (نِ حَ یا حِ) [ع. سانحه] (اِفا.) واقعه، رویداد. [خوانش: (نِ) [ع.] (اِفا.)]

فرهنگ عمید

هر واقعه و امری که برای انسان رخ بدهد، چه خیر باشد چه شر،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ نخجیر چپ آی نخجیری که از چپ آید، رخداد ‎ امری که برای انسان روی دهد (اعم از خیر و شر) واقعه جمع سوانح، انسان یا جانوری که از سمت راست شخص بر آید مقابل بارح. توضیح: عرب سانح را به فال نیک و بارح را به فال بد میگرفت، حالهایی که پس از سلوک اهل وصول را حاصل شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر