معنی ساقط کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ساقط کردن.[ق ِ ک َ دَ] (مص مرکب) افکندن. فکندن. انداختن. بینداختن. ساقط گردانیدن. رجوع به ساقط و اسقاط شود.
افکندن، کسی را از شغل خود برکنار کردن. [خوانش: (~. کَ دَ) [ع - فا.] (مص م.)]
برانداختن، برکنار کردن، معزول کردن، انداختن، افکندن، سقط کردن، از بین بردن، زایل کردن
(مصدر) افکنده دور افکندن چیزی، کسی که کسی را ازشغل خود برکنار کردن.