معنی ساعتی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ساعتی. [ع َ] (ص نسبی، ق) بمیزان ساعت. به نسبت ساعت. بنابه ساعت: آب را در این ده ساعتی میفروشند. گرمابه ها از مشتریان ساعتی پول میگیرند.

ساعتی. [ع َ] (اِ) قسمی قفل پرده دار.

ساعتی. [ع َ] (ص نسبی) هر چیز منسوب به ساعت.
- (بمب ساعتی، بمبی است که چنان تنظیم گردد که در ساعت معینی خود بخود منفجر شود.

ساعتی. [ع َ] (اِخ) محمد. از شاعران عثمانی در قرن دهم هجری و از مردم آناطولی است. وی بوعظ اشتغال داشت و بعلت طلاقت لسان سخنش مؤثر بود. ولی فعلش باقولش یکی نبود و بعیش و نوش و کثرت اکل مایل بود. اکثر سخنانش هجو و هزل است. (از قاموس الاعلام ترکی).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ منسوب به ساعت بنا بساعت: }} اب را این جا ساعتی میفروشند ‎. {{، قسمی قفل پرده دار. یا بمب ساعتی بمبی است که چنان تنظیم شود که در ساعت معین خود به خود منفجر شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر