ساده لوح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
ساده لوح. [دَ / دِل َ / لُو] (ص مرکب) کنایه از مرد خفیف العقل. (بهارعجم) (آنندراج). کنایه از احمق و بی شعور. (غیاث اللغات). ساده دل: ساده مرد. || سلیم. سلیم القلب. پاکدل. صافی ضمیر. بی مکر. بی حیله. که گربز نیست.
فرهنگ معین
با - خلوص، ساده دل، ابله. [خوانش: (~. لَ) [فا - ع.] (ص مر.)]
فرهنگ عمید
بیمکروحیله،
زودباور،
احمق. * سادهدل،
حل جدول
هالو
زودباور
پپه
فرهنگ واژههای فارسی سره
ساده نگر، ساده اندیش
مترادف و متضاد زبان فارسی
احمق، بیشیلهپیله، خوشباور، زودباور، ساده، سادهدل، سادهنگر، صافوصادق، ضعیفالعقل، کودن، مغفل، هالو، سلیم، پاکدل، صافیضمیر
فرهنگ فارسی هوشیار
کنایه از احمق و بیشعور
پیشنهادات کاربران
خُل
خوش باور
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.