ساجع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ساجع. [ج ِ] (ع ص) سخن مقفی گوی. (منتهی الارب) (آنندراج). مقابل شاعر. رجوع به تاج العروس در ماده ٔ ذرع شود. || قصدکننده ٔ کلام و غیرآن است. (شرح قاموس) (قطر المحیط) (تاج العروس). راست رو در سخن و جزآن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند:فلان ساجع فی کلامه، ای مستقیم لایمیل عن القصد و یقابله الجائر. (اقرب الموارد). || شتر ماده ٔ دراز است. (شرح قاموس). ناقه ٔ دراز بالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || شتر بطرب و نشاطآورنده در بانگ کردن. (شرح قاموس) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ناقه ٔ نشاطآور ببانگ و ناله ٔ خود. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (تاج العروس). || روی معتدل نیکوآفرینش. (شرح قاموس).روی نکو و خوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (تاج العروس). ج، سُجَّع و سواجع.
آهنگین گوی، راست سخن بی رودرواسی، نیکو روی نکو
![معنی و تعبیر شکل زن باردار [حامله] در فال قهوه چیست ؟](https://www.jadvalyab.ir/blog/wp-content/uploads/2022/05/7-similar-to-the-image.jpg)


