معنی زیرآب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زیرآب. (اِ مرکب) مجرایی است در ته مخزنهای آب که هنگام خالی کردن آب، آن را بگشایند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده). مخرجی دربسته در تک خزانه یاحوض یا آب انبار و غیره که به چاهی یا مغاکی منتهی میشود تا آنگاه که خواهند، آن را باز کنند و آبدان ازآب و لجن تهی شود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زیرآب زدن، باز کردن زیرآب تا آب مستعمل یا گنده فروشود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زیرآب کسی را زدن، اورا نزد کسی متهم کردن و بدین وسیله دست او را از عملی و جز آن کوتاه کردن. چاکری را پیش خواجه به غمازی منفور ساختن و سبب اخراج او شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کسی را از سر کاری برداشتن و از خدمت معاف کردن یا بشدت بر ضرر و به ضد او اقدام کردن و او رابی آنکه بداند از جایی راندن. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده).
- || عقاید عالمی را به کفر و زندقه نسبت کردن. رای او را با دلیلی تردید کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- || تعبیری است نظیر: کلک کسی را کندن و امثال آن که شاید بتوان آنرا حتی در مورد از میان برداشتن و از بین بردن کسی یا چیزی استعمال کرد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده).

زیرآب. (اِخ) نام ایستگاهی است بین شاهی و تهران و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). قریه ٔ مهم بلوک آنند در ناحیه ٔ ولوپی سوادکوه و هیجدهمین ایستگاه راه آهن تهران - بندر شاه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حد شمالی سوادکوه است و در زیرآب رودخانه ٔ راست پی و لوپی یکی میشود. (التدوین).

زیرآب. (اِخ) دهی از دهستان خسویه است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 538 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به فارسنامه ٔ ناصری شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر