معنی زیاده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زیاده. [دَ / دِ] (از ع، ص، ق، اِ) از عربی زیاده. بیشتر و افزون و بیش. (ناظم الاطباء). بیش. فزون. افزون.مقابل نقصان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): رسول فرستاد، زیاده طاعت و بندگی نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 114). اسهال و ضعف خوارزمشاه زیاده شد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 356). بونصر گفت اینهمه گفته شود و زیاده از این. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 370). اکنون مرا غم زیاده شد امتان ضعیف من چه کنند. (قصص الانبیاء ص 246). گفت مرا چون دیگران فضل و بلاغت نیست و چیزی زیاده نخوانده ام، به یک بیت اختصار کنم. (گلستان).
- باقی و زیاده، کلمه ای است که در فاضل حساب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء).
- زیاده از آنچه، بیش از آنچه. علاوه از آنچه. (ناظم الاطباء).
- زیاده بر، افزون از. بیش از. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زیاده بر آنچه، بیش از آنچه. (ناظم الاطباء).
- زیاده دادن، افزون دادن و بیش دادن. (ناظم الاطباء).
- زیاده شدن، افزون شدن و بسیار شدن و ترقی کردن و بالیدن. (ناظم الاطباء): سواران را به گفتن او تهور زیاده شد. (گلستان). مگراعتقاد پادشاه در حق من زیاده شود. (گلستان).
|| بعضی خرافیان برای احتراز از گفتن سیزده که آنرا عدد شومی پندارند، بجای آن زیاده گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بعضی عدد 13 را نحس شمارند و نام نبرند و بجای آن زیاده گویند. (فرهنگ فارسی معین). || یکی از هفت بازی نرد. زیاد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زیاد شود. || در اصطلاح دیوان جیش افزون بوده است به رزق جاری یک فرد سپاهی. (از مفاتیح، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

(دِ) [ع. زیاده] افزونی.

گویش مازندرانی

سیزده

فرهنگ فارسی هوشیار

افزون کردن و افزون شدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر