زکور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
زکور. [زَ] (ص، اِ) سفله و بخیل و گرفته باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همان ژکور است. (از شرفنامه ٔ منیری). زفت بود و بخیل و دون. (لغتنامه ٔ اسدی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
چرخ فلک هرگز پیدا نکرد
چون تو یکی سفله و زفت و زکور
خواجه ابوالقاسم از ننگ تو
برنکند سر به قیامت ز گور.
رودکی (یادداشت ایضاً).
اگر زر نگیرم نه زاهد، خسیسم
وگر می ننوشم، نه تائب زکورم.
سنائی.
تو گرسنه ای و من نیم زفت و زکور
چندانکه خوهی بخور نه تلخ است و نه شور.
سوزنی (یادداشت ایضاً).
|| دزد و راهزن و قطاع الطریق را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ژکور شود.
فرهنگ عمید
ژگور
گویش مازندرانی
بسیار ترش
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.