معنی زهق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
زهق. [زَ] (ع مص) از پیش بشدن. (زوزنی). پیشی نمودن و سبقت گرفتن بر دیگران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || درگذشتن تیر از نشانه و بر هدف نرسیدن. || بیرون آمدن جان. || باطل شدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناگوار شدن. (زوزنی). || هلاک شدن. (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شدن. (غیاث).
زهق. [زَ هََ] (ع اِ) زمین پست. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). هامون. (غیاث).
زهق. [زَ هََ] (ع مص) بیرون آمدن جان کسی. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی سوم زَهْق و ذیل آن شود.
زهق. [زَ هَِ] (ع ص) سبک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سبک و متحرک. (ناظم الاطباء). تیزرفتار. (غیاث).
زهق. [زُ هَُ / زُ] (ع ص، اِ) ج ِ زاهق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به زاهق شود.
پیش افتادن پیش گرفتن، به نشانه نخوردن، بیهودگی (بطلان) هامون سبک و شتابان