معنی زهرة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زهره. [زَ رَ / زَ هََ رَ] (ع اِ) گیاه و شکوفه ٔ گیاه و شکوفه ٔ زرد. ج، زَهْر، ازهار. جج، ازاهیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکوفه. (ترجمان القرآن). و زهره که بمعنی شکوفه باشد در آن اختلاف است، در منتخب و مدار به ضم اول و فتح ثانی و نیز در منتخب و کتابی دیگر بالضم و در شرح نصاب و بهار عجم و کشف به فتحتین و نیز درمدار و بهار عجم و برهان و مؤید بالفتح و صاحب قاموس نوشته است که زهره بالفتح و فتحتین بمعنی شکوفه ٔ زرد... (غیاث). و رجوع به زهره شود. || آرایش. (ترجمان القرآن). خوبی و آرایش. تازگی دنیا و بهجت و نضارت دنیا. (غیاث). زهرهالدنیا؛ خوبی و تازگی دنیا و بهجت آن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد): و لاتمدن عینیک الی ما متعنا به ازواجاً منهم زهره الحیوه الدنیا لنفتنهم فیه و رزق ربک خیر و ابقی. (قرآن 131/20).

زهره. [زُ رَ] (ع اِمص) سپیدی و خوبی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). سپیدی و خوبی و صفای رنگ. (ناظم الاطباء). یقال: اعجبتنی زهره لونه، ای بیاضه ُ و حسنه ُ. (اقرب الموارد). سپیدی و حسن. بیاض و حسن. (غیاث).

زهره. [زُ هََ رَ / زُ رَ] (ع اِ) شکوفه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکوفه ٔ زرد یا مطلق شکوفه. (غیاث).

زهره. [زُ رَ] (اِخ) دهی بوده میان حره ٔ شرقیه و حره ٔ سافله ٔ مدینه، بغایت بزرگ چنانکه گویند سه صد هزار زرگر در آنجا متوطن بودند. (منتهی الارب) (آنندراج).

زهره. [زُ رَ] (اِخ) نام ام الحیاء الانباریه که محدث است. (منتهی الارب) (آنندراج).

زهره. [زُ رَ] (اِخ) نام پسر کلاب که پدر قبیله ای است از قریش. (منتهی الارب) (آنندراج). نام پدر گروهی از قریش. (ناظم الاطباء). نام قبیله ای از قریش. (غیاث). ابوعبید و دیگران گویند: قبیله ای از بنی کلاب بن مره و آنان بنوزهرهبن کلاب بن مره اند و جوهری گوید زهره نام زن (همسر) کلاب است که فرزندان او بدان نسبت داده شده اند همچون سعدبن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف که هر دو تن آنها از عَشَره ٔ مبشره اند و باز از اینان آمنه دختر وهب مادر رسول اﷲ (ص) است. و حمدانی گوید: از اینان اکنون گروهی به بلاد اشمونین در صعید مصر اندرند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 355). رجوع به تاریخ گزیده و اعلام زرکلی شود.

زهره. [زُ رَ] (اِخ) یا ام زهره. زن کلاب بن مره. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به ماده ٔ قبل شود.

زهره. [زُ رَ] (اِخ) ابن حویه التمیمی السعدی. صحابی و از اشراف و شجاعان جنگجوی کوفه بود. در جنگ قادسیه و بسیاری از جنگها حضور داشت و به شهرت رسید و عمری دراز کرد تا سالخورده شد بطوری که نمی توانست راست بایستد. حجاج او رابه سرداری لشکر پنجاه هزارنفری شام و عراق که برای جنگ با شبیب خارجی ترتیب داده انتخاب کرد ولی او به جهت کبر سن از سرداری لشکر عذر خواست اما پذیرفت که از لشکریان باشد و در همان جنگ بدست فضل بن عامر شیبانی به سال 77 هَ. ق. به قتل رسید. (از اعلام زرکلی). از امرای مسلمین در محاربه ٔ قادسیه. (حبیب السیر).

زهره. [زُ رَ] (اِخ) ابن معبدبن عبداﷲبن هشام. رجوع به ابوعقیل شود.

فرهنگ فارسی آزاد

زُهَرَه (در فارسی زُهرِه) ستاره ناهید یا ستاره بیدخت است که نزدیکترین سیّاره به زمین و کمی کوچکتر از زمین است و معمولاً قبل از صبح بصورت نورانی مشاهده می شود (کوکب صَباحی) ولی گاهی بعد از غروب ظاهر می گردد (کومب مَسائی) که باعث حرکت کاروانیان و گمراهی آنان در بیابان میشود. نام دیگر این سیاره ونوس Venus است که الهه جمال نزد رومیان بوده است،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری