معنی زمچ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زمچ. [زَ] (اِ) بمعنی زاج است مطلقاً، چه زاج سفید را زمچ بلور می گویند. (برهان) (آنندراج).زاج. (ناظم الاطباء). زاغ. زاک. زمه. زاج. شب. نک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زمج. (شرفنامه ٔ منیری).
- زمچ بلور، زاج سفید را گویند و به عربی «شب یمانی » خوانند به تشدید بای ابجد. (برهان). زاج سفید. (ناظم الاطباء). رجوع به زمج بلور شود.
|| رنگ سیاه صباغی. (ناظم الاطباء).

زمچ. [زَ] (اِخ) نام موضعی است در خراسان. (از برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به زمج شود.

زمچ. [زِ] (اِ) مرغی باشدسرخ رنگ و بزرگ شبیه به عقاب و بعضی گویند شکره است و آن پرنده ای باشد شکاری کوچکتر از باشه. (برهان). شکره و باز شکاری. (ناظم الاطباء). رجوع به زمج شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) صمغ (مطلقا)، زاج زاگ.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر