معنی زراع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زراع. [زِ] (ع مص) زمین را جهت زراعت بکسی دادن در صورتی که تخم با مالک باشد. مزارعه. (ناظم الاطباء).

زراع. [زَرْ را] (ع ص) کشاورز. (دهار). کاشتکار. (آنندراج) کشتکار و زمین دار. (ناظم الاطباء). بسیار کشتکار: متی کنت ُ زراعاً اسوق السوانیا. (از اقرب الموارد). || نمام. سخن چین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نمام که حقد را در دل دوستان کشت کند. ج، زراعون، زراعه. (از اقرب الموارد).

زراع. [زُرْ را] (ع اِ) ج ِ زراع. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). رجوع به زارع شود.

فرهنگ عمید

زارع

فرهنگ فارسی هوشیار

زمین را جهت زراعت به کسی دادن در صورتیکه تخم با مالک باشد، مزارعه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر