زخمو در لغت نامه دهخدا
لغت نامه دهخدا
زخمو. [زَ] (ص نسبی) پرزخم. خسته. آنکه بر بدن خود ریشهای فراوان دارد. در تداول عامه زخمالو نیز گویند. رجوع به زخمالو شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.
آخرین مطالب وبلاگ



